گنج حکیم



متنی در شبکه های اجتماعی دیدم، اجمالا توضیحش رو می نویسم و متن اصلی و عکس در ادامه مطلب هست

ماشین این خانم که از اهالی بصره است دچار حادثه شد و توی آتیش می سوخت. از ماشین پیاده شد اما به علت سوخته شدن لباسش و اینکه دید چیزی برای پوشاندن خود ندارد دوباره به ماشین برگشت در حالی که ماشین همچنان در آتش می سوخت، برای حفظ محجوبیت و نجابتش؛ چرا که نگران بود کسی او را در آن وضعیت ببیند، فردی گفت با آتش خود را پوشاند.

در ماشین ماند تا آنکه خود و ماشینش سوختند

مرگ را به این ترجیح داد که کسی او را در آن وضعیت ببیند و تمثال او در بصره نصب شد

عجیبه

روزگاری عجیب و آدمایی عجیب تر

نی دونم چرا یاد ماجرای آلمان افتادم

مثال خوبی نیست اما طرف چون می خواست بره آلمان نتونست دربرابر کردنش در فرودگاه ممانعت کنه


میگن کار دولته اما الکی می گن

ماجرا از این قرار که با شروع ماه رمضون یه روز در میون آب نیست

عمدتا از افطار تا سحر

گاهی وقت ها هم جهت تنوع چند ساعت مونده به افطار

یکی از بچه ها یه تئوری داده که مردم رو نباید به زور به بهشت برد برای همین برای ایجاد موازنه این فکر قطعی آب به ذهنشون اومده تا مردم به مشکل بخورن

اما از این چرت و پرتا که بگذریم

یکی نیست بگه آخه مجبور وقتی آب نیست قپی در کنی

بچه اش داشت بالا می اورد اینم دید چیکار کنم چیکار نکنم دستش رو گرفت جلو دهن بچه اش بعد هم با یه پرستیژ خاصی که احساس رستم بودن به آدم دست میده رفت توی  حیاط

سه ثانیه نشده بود که صدای بالا آوردن خودش اومد

خب کار سختیه اینجور مواقع آدم جلوی خنده اش رو بگیره

اما ما گرفتیم :)

بعد هم همچنان برای اینکه کم نیاره در حالی که رنگش قرمز شده بود اومد تو که لا مصب آب هم نیست آدم دستش رو بشوره :)

 

پی نوشت:

ای که دستت می رسد کاری بکن

احیای ایلیا برگرفته از منش حضرت امیرالمؤمنین و با تأسی از

شیوه ایشان در کمک رسانی به نیازمندان کوفه شکل گرفته

است. حضرت علی (ع) در میان نیازمندان غیرمسلمان شهر بدلیل

ناشناس بودن ایلیا نام گرفته بوده اند .


من یادم نمی­رود! یک خانمی در یکی از این کوچه گردی­ های ما، که زمستان هم بود، سرد بود، این را یادم نمی­رود! یک پیرزنی خودش را به ما رساند گفت آقا آقا! یک دقیقه بایست بایست. ایستادم و خانه رفت و آمد دیدیم یک چراغ علاءالدین، آورد. آورد گفت این را ببر به رزمنده­ ها بده. دست زدم دستم سوخت! گفتم مادر الان این را از خانه آوردی؟ گفت خانه من گرم است، آنجا سرد است، برای رزمنده­ ها ببر.  چراغ روشن خانه ­اش را فوت کرد و به من داد.

 

علیرضا در وبلاگش مطلبی نوشت و خاطره یکی از رفقا به ذهنم اومد

بخشی از مطلب علیرضا:

جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی .

 نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن کفش آدیداس یک رویا بود.

 همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و . اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد

 یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری کمک های مردمی وارد کوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود.

همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود. +بیشتر

 

از یکی از دوستان انگیزه این کارها رو پرسیدم جواب شنیدم

منِ بدبخت بایک تریلی 18 متری درست جلوی چشم دشمن بودم. چریک بودم و برای فرماندهی گردانی دعوت شدم اما باز هم به تریلی برگشتم. به زیر گلوله مستقیم تانک ها و آتش هواپیماها. تمام این دوران انقلاب، ما مخلص این انقلاب بودیم، ما مخلص رهبرمان بودیم،  همه جوره خدمت کردیم،  با اینکه یک قشر بی دفاع! هستیم که ما را له می کنند اما الان هم تا پای جان پای انقلاب هستیم. شما فکر کن ما یک مشت مورچه هستیم همین جوری پایشان را روی ما می­گذارند له می­کنند! این می­شود؟ عدالتی در این مملکت هست؟ این همه خون! خدا شاهد است ما خودمان مدافع خون شهیدانمان هستیم! اصلأ حساب شهیدها از ما جداست، ولی ما هم در این مملکت زحمت کشیدیم! هر جا می­رفتیم مدیر عامل یک شرکت است آنجا نشسته است، به خدا اصلأ نمی­داند جنگ چه بود، نمی­داند عدالت چیست! این همه درآمد! اولین کاری که می­کند ماشین مدل بالا زیر پایش، زن و بچه­ش هم در رفاه کامل است، او چه می­داند من چه می­کشم! شما آمدید خانه و زندگی من را دیدید! من چه جوری دارم زندگی می­کنم؟ با فقر! با فقر.

همه کار می کردیم و فکر می کردیم همه همین طور انقلابی اند و کار می کنند. مشغول جبهه و تلاش برای حفظ بیت المال بودیم اما چه می دانستیم عده ای دارند کیسه های خودرا برای این انقلاب می دوزند.

انقلاب که شد فکر کردیم همه چیز درست شد و همه مسئولان انقلابی اند اصلا به فکرمان نمی رسید باید هنوز در صحنه بمانیم و برای همین حرکت های خودجوش مردمی روز به روز ضعیف تر و کمرنگ تر شد


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فروش لباس ورزشی Rosa اخبار سایت بلگ بیست Marina ایستگاه علوم بازاریاب فضای مجازی وبسايت موزيکيا-دانلود آهنگ کالاهای بروز آپديت نود 32 - يوزرنيم و پسورد جديد نود 32 - لايسنس نود 32